فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"تا به حال از جایی بلند مثل کوه، هواپیما یا ساختمان پریدهاید؟ به نظرم چنین پرشی دو حس دارد؛ حس لحظه به زمین آمدن و دیگری حس عجیب آرامش برای لحظات در فضا بودن. تهران شهر شلوغ، شهر صدا و نور و رنگ، شهر درگیری و دعوا، شهر دغدغه و شعار، شهر کاسبی و بازار و دلار، شهر ترافیک و استغال و شهر دهها چیز و ناچیز دیگر را اگر ناگاه رها کنی و یکراست بیایی جده، فرودگاه صحرایی حجاج که بیست کیلومتر بیرون شهر است، انگار از دست یک جنگ و جدال سنگین که پشت سرت هست، خودت را از هواپیما بیرون پرتاب کردهای و آرامش صحرا وجودت را تسخیر میکند. به ناگاه تصاویر رنگارنگ تهران - مثل اینکه وسط فیلم، پروژکتور سینما قطع شود - از جلوی چشمت قطع میشود و تو آزاد آزاد بیهیچ تصویری وسط صحرایی ..."