محمد موحدي: کتاب جالبی بود! آدم میتونست بعضی از قسمتهاش رو تو زندگی واقعی خودش ببینه! من این کتاب رو اولین بار به صورت PDF خوندم!
محبوبه پهلواني: داستان این کتاب در زمانهای دور و در کشوری نامعلوم میگذرد، اما به نظر من به بهترین شیوه به بیان وضعیت نابسامان جامعه فعلی میپردازد که افرادی ناکارآمد به جای افراد کاردان در مناصب قرار گرفته و وضعیت جامعه را اسفبار میکنند که این موضوع در قالب داستان بیان شده. در سالیانی دور، پادشاهی که در آستانه مرگ قرار دارد وصیت میکند هر 25 فرزند او در مقاطع 2 ساله بهترتیب پس از مرگ او بر تخت شاهی بنشینند، اما نه به ترتیب سن بلکه به رأی مردم. هر یک از فرزندان در دوره سلطنت خود ظلمهای فراوانی به مردم میکنند و مردم هر بار، رنجیده از یکی به دیگری پناه میبرند، اما صورت مسئله تغییر نمیکند. سرانجام تصمیم میگیرند بیمارترین، زشتترین و نادانترین آنان را انتخاب کنند تا دمی بیاسایند. نام فرزندان شاه همگی پیشوند «دمو» دارد و این آخری «دموکافیه» نام دارد که در زبان مردم شهر به «دمو قراضه» شهرت یافته است. او پس از استقرار، با اتکا به هوش شیطانی و روان پرعقده خود، تیم و حلقه خاصی را سامان میدهد و قوانین طلایی خود را به کار میبندد و ترکیبی از ظلم و عوامفریبی را میسازد. شتاب او در تخریب مملکت که با ادعای خدمت صورت میگیرد عملا بیشترین کمک را به دشمن میکند، هرچند در آخر داستان معلوم میشود او واقعا عامل بیگانه بوده و سرانجام نیز به آنان پناه میبرد و کشور را تسلیم دشمن میکند. کتابی دیگر از این دست خوانده بودم که آن هم در 40 صفحهی اولش داستانی این چنینی را بیان کرده بود به نام "لطفاً مدیر موفقی باشید"
مسعود یارمحمدی: با خوندن این کتاب همذاتپنداری زیادی با وضعیت کنونی کشورمون بهتون دست میده که متاسفانه احساس دردناکیه. بخصوص اون قسمت از کتاب که میگه "حاکمان مردم رو گوسفند میپندارند!"
مريم سمندري معطوف: اولین بار این کتاب رو سال 88 وقتی که از بازار جمع شده بود به صورت پی دی اف خوندم . خوندن دوبارهش هم جالب بود هم دردناک.
محمد پيرو: همین که جرات میکنند در نقد دموکراسی مینویسند یک صلوات دارد گرچه اگر کنایههایش کمتر بود هم تاثیرش بیشتر میشد و هم فصلی نبود
ميثم مجتهدپور: نویسنده خیلی تلاش کرده که مسائل پیچیده و مبهم دنیای سیاست رو با یه داستان ساده تعریف کنه ولی به نظر من به قول منتقدان سینمایی "در نیومده" !!!