ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
فصل پنجم: سکوت
نویسنده:
محمدرضا بایرامی
ناشر:
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
سال نشر:
1397
(چاپ
5
)
قیمت:
11000
تومان
تعداد صفحات:
172
صفحه
شابك:
978-964-391-666-4
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 102 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'فصل پنجم: سکوت':
داستان در سالهای قبل از انقلاب میگذرد. مرتضی نوجوان زبر و زرنگی اهل محلههای جنوب شهر تهران است. او که روزهایش را با فروختن بستنی یخی در محلههای تهران میگذراند، ناگهان متوجه میشود، بیآنکه بداند با وراجیهایش منجر به لو رفتن و دستگیری یکی از مخالفین شاه بدست ساواک شده است. خبر مرگ شخص دستگیر شده مرتضی را تکان میدهد تا جایی که وقتی ساواک به سراغ او میرود و دستگیرش میکند با وجود تهدیدها دیگر کلامی سخن نمیگوید و ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"دروغ تو کار ما نیست. نمیدانم چرا باور نمیکنید!
همینجوری نشسته بودم آنجا که دیدم دارد میآید. یعنی اول نفهمیدم که خودش است یا نه. فقط روسریاش را از دور شناختم که برایم آشنا بود …
قبلش هم این را بگویم که مدرسهی ما نزدیک بازار دوم است. تو خیابان باریکهای که اسمش پارس است. یک جایی آن پشت مشتهای مسجد الرسول. اگر تابلوی کوچک صبا را نبینی، متوجه نمیشوی مدرسه بودنش را. جنوبی است. یعنی اول وارد راهرو میشوی و بعد از بین کلاسها میگذری و میرسی به حیاط. در همهی کلاسها به راهرو باز میشود. هیچ کدام از آنها هم پنجره ندارد. به جای پنجره، کرکره دارد. آره، کرکره! چون همهی کلاسها یک وقتی مغازه بوده. راست هم و تو یک ردیف. بعد که مدرسه شده، کرکرهها را کشیدهاند پایین و بستهاند در را تا دسترسی فقط از پشت باشد. نمیدانم چهطوری شده مدرسه. بعضیها میگویند همهی اینها مال آقای مدیر بوده که کردهشان مدرسه. یعنی آنها را فروخته به آموزش و پرورش. معلوم نیست که راست میگویند یا نه. مهم هم نیست برای ما ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!