فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"در فصل حاضر میکوشیم یونانِ هومری را حول مفهوم زنیا مفصلبندی کنیم. ارجاعات اغلب مربوط به اودیسهاند، گرچه شواهدی از ایلیاد نیز در تایید آن ذکر میشود. دریفوس اودیسه را در مقام اثری هنری بر ایلیاد برتری میدهد، گرچه آشیل قهرمان این حماسه و مضمون جنگاوری، ظاهرا نزدیکی بیشتری با جهان یونانی دارند. بدینترتیب، اثری که شیوه بودنِ یونانی را بیش از همه برای یونانیان درخشان میکرد و آنان میتوانستند اجتماعی زنده را حول آن تشکیل دهند، اودیسه است و نه ایلیاد؛ و به همین منوال، قهرمانی که بیش از همه آرته را تجسم میبخشد، اولیسِ چارهجوست و نه آشیل جنگجو. بهعلاوه، برای ما نیز که از فاصله زمانیِ دور و درازی به این اثر هنریِ مرده نگاه میکنیم- چون هر اثر هنری که فاقد اجتماع زنده باشد مرده است - و لاجرم باید آن را تبدیل به ابژه زیباییشناختی کنیم، اودیسه میتواند تصویری کاملتر از یونانِ دستکم هومری ترسیم کند، هرچند باید به یاد داشت که آثار هنری نه روگرفتاند و نه خالق، آنها جهانی پیشداده را مفصلبندی میکنند و اساسا از این مفصلبندی آگاه نیستند ..."