فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"وایمار شهر زادگاه گوته، شیلر، باخ و لیست و نقاش دوران رنسانس، کراناخ پدر، است. این شهر همان جایی است که مادام دو استال، زنی اندیشمند و ملکهی گردهماییهای ادبی، دلباختهی فرهنگ آلمانی شد؛ اینجا جایی است که مکتب هنری باهاوس کار خود را آغاز کرد.
بیرون از هتل محل اقامتم، اتوبوس شمارهی 6 شما را در مدت کوتاهی از میدان گوته به اردوگاه کار اجباری بوخنوالد میرساند. در آلمان لازم نیست مسافت زیادی را بپیمایید تا با تاریخ دهشتناک آن روبهرو شوید. در مونیخ، در عرض بیست دقیقه از ایستگاه مرکزی شمارهی 4 قطار شهری به آخرین ایستگاه آن، داخائو، میرسید. در برلین، رسیدن به زاخسنهاوزن با حملونقل عمومی کمی دشوار است، اما کمی بیشتر از یک ساعت میتوان به آنجا رسید.
طی نیمقرن اخیر، آلمان درگیر تاواندادن بوده است. این مسئله بر تمامی جنبههای زندگی سیطره افکنده و همهچیز عطف به دورهی حاکمیت نازیها نگریسته میشود ..."