فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"رمان با سرنوشتهای آغاز میشود که رستاخیز را به مرکز توجه میآورد: "آمین، آمین، به شما میگویم اگر دانه گندم در خاک نیفتد و نمیرد، تنها میماند؛ اما اگر بمیرد، ثمر بسیار آرد" (یوحنا، 24:12). در سنت مسیحی، رستاخیز را در اصل به برخاستن مسیح از گور میگویند و آن را به رستاخیز کل مردگان در قیامت پیوند میزنند. اما داستایفسکی فاصلهای بعید با این تلقی اولیه معادشناسانه دارد؛ و نیز سخن او به همین میزان از برداشت یونانی نو شدن طبیعت دور است. در عوض، آنچه او از رستاخیز مراد میکند، قسمی تجربه وجودی (اگزیستانسیال) است؛ تجربهای که زیروزبر میکند و خطی فارق میان پیش و پس خود میکشد. بسیاری، و البته نه همه شخصیتهای رمان، هریک این تجربه را به طریق خاص خویش از سر میگذرانند ..."