بخريد و بخوانيد ...
بنیاد و زمین (سه‌گانه‌‌ی بنیاد، کتاب پنجم)
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

بنیاد و زمین (سه‌گانه‌‌ی بنیاد، کتاب پنجم)

(Foundation and Earth)
نویسنده: آیزاک آسیموف (Isaac Asimov)
ترجمه: حسین شهرابی
ناشر: تندیس
سال نشر: 1403 (چاپ 2)
قیمت: 690000 تومان
تعداد صفحات: 599 صفحه
شابك: 978-600-182-791-4
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 1 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'بنیاد و زمین (سه‌گانه‌‌ی بنیاد، کتاب پنجم)':

گولان تروایز، نماینده‌ی سابق مجلس بنیاد اول، آینده‌ی بشر را انتخاب کرده است: گایا. ابرسازواره‌ای به اندازه‌ی یک سیاره که خودآگاهِ واحدی دارد و چنان در هم تنیده که تک‌تک قطرات شبنم و تک‌تک قلوه‌سنگ‌ها و تک‌تک موجوداتش می‌توانند از جانب همه حرف بزنند و از جانب همه احساس کنند. گایا سرزمینی است که خلوت و حریم شخصی نه فقط نامطلوب به حساب می‌آید، بلکه اصلا ادراک‌ناپذیر است.

اما آیا تروایز تصمیم درستی گرفته؟ احساس می‌کند تصمیمش درست است، اما این برایش کافی نیست. باید مطمئن شود. باید بداند که تصمیمش درست بوده.

تروایز شک ندارد که جواب مشکلش در جایگاه ریشه‌های بشر است؛ زمین افسانه‌ای ... البته اگر هنوز وجود داشته باشد. زیرا هیچ‌کس نمی‌داند که اولین مهاجران به گایا در کجای پهنه‌ی ناپیداکرانه‌ی کهکشان هستند، کسی هم نمی‌داند که چرا هیچ سندی که درباره‌ی زمین باشد حفظ نشده و چرا هیچ اشاره‌ای به آن در هیچ جایی از حافظه‌ی جهانی و گسترده‌ی گایا نیست. تروایز مصمم است که گره از این معما بگشاید؛ مصمم است که در طلب زمین به سفری دور و دراز دست بزند ... به هر قیمتی. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)

داستان با این جملات آغاز می‌شود:

"گولان تروایز پرسید: "چرا این کار را کردم؟"

سوال جدیدی نبود. از وقتی به گایا رسیده بود، مدام این سوال را از خودش می‌پرسید. در خنکای دلپذیر شب از خوابِ عمیق برمی‌خاست و در سکوت پسِ ذهنش این سوال، مثل ضرباهنگ طبلی کوچک طنین می‌انداخت.

ولی حالا برای اولین‌بار توانست این سوال را از دُوم، مرد پیر گایا، بپرسد.

دُوم از اضطراب تروایز خبر داشت، چون می‌توانست تار و پود ذهن نماینده تروایز را حس کند. واکنشی به آن نشان نداد. گایا به‌هیچ‌وجه نمی‌بایست ذهن تروایز را لمس می‌کرد. بهترین راهِ ایمن‌ماندن از وسوسه‌ی چنین کاری هم این بود که به احساسش از ذهن تروایز بی‌اعتنایی کند.

پرسید: "کدام کار را می‌گویی، ترو؟" برایش سخت بود که وقتی کسی را خطاب قرار می‌دهد بیشتر از یک هجا از اسمش را بگوید. تروایز هم تا حدی به این قضیه عادت کرده بود و دیگر اهمیتی نمی‌داد ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!