بخريد و بخوانيد ...
دژ دیجیتالی
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

دژ دیجیتالی

(Digital Fortress)
نویسنده: دن براون (Dan Brown)
ترجمه: حسین شهرابی
ناشر: کتابسرای تندیس
سال نشر: 1402 (چاپ 2)
قیمت: 330000 تومان
تعداد صفحات: 504 صفحه
شابك: 978-600-182-765-5
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 1 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'دژ دیجیتالی':

دن براون، قبل از آن‌که فرشتگان و شیاطین و راز داوینچی را بنویسد، مهارت‌های قصه‌گویی و تحقیقی خود را صرف پرداختن به داستان قدرتمندترین سازمان اطلاعاتی جهان کرده بود: آژانس امنیت ملی (ان اس ای)، سازمانی فوق‌سری و بسیار قدرتمندتر و پنهان‌کارتر از سی‌آی‌ای.

برای اولین‌بار، ابرکامپیوتر شکست‌ناپذیر ان‌اس‌ای با رمزی عجیب دست و پنچه نرم نمی‌کند که نمی‌تواند آن را بشکند. ان‌اس‌ای به‌رغم تمام قدرت و نفوذی که دارد به گروگان گرفته می‌شود ... اما نه با تفنگ و بمب، بلکه با رمزی چنان پیچیده و نبوغ‌آمیز که اگر الگوریتم‌هایش برملا شود قدرت بزرگ‌ترین سازمان اطلاعاتی آمریکا یک‌شبه از بین می‌رود.

ان‌اس‌ای رمزنگار ارشد خود، سوزان فلچر، را خبر خبر می‌کند تا او سازمانی را که به درستی کارهایش اعتقاد دارد نجات بدهد. اما خیلی زود سررشته‌ی کارها چنان از دست می‌رود که او هم باید برای کشورش بجنگد و هم برای جان خودش و هم جان مردی که عاشقانه دوستش دارد. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)

داستان با این جملات آغاز می‌شود:

"در کوهستان اسموکی در مهمانخانه‌ی محبوب‌شان بودند. دیوید به او لبخند می‌زد. "نظرت چیه، خوشگله؟ ازدواج می‌کنی باهام؟"

او هم از تختِ آسمانه‌دارشان به بالا نگاه کرد؛ می‌دانست که به‌جز این مرد نمی‌تواند عاشقِ کسِ دیگری بشود. تا ابد. به چشم‌های سبز سیرِ او که زل زد، از جایی در دوردست، صدای زنگِ کرکننده و بلندی آمد. صدا او را دور می‌کرد. دستش را به ستمش دراز کرد، اما به جز هوا نتوانست چیزی را بگیرد.

صدای زنگِ تلفن سوزان فلچر را از رویایش بیرون کشید. آهِ بلندی کشید و در تختش نشست و کورمال‌کورمال دنبالِ گوشی گشت. "الو؟"

"سوزان؛ منم، دیوید. بیدارت کردم؟"

لبخند زد و در تختش چرخید. "داشتم خوابت رو می‌دیدم. بیا این‌جا، بازی کنیم."

دیوید خنید. "هوا هنوز تاریکه."

ناله‌ی معناداری کرد و گفت: "پس حتما همین الان بیا. قبل از این‌که راه بیفتیم بریم، می‌تونیم یک‌کم بخوابیم."

دیوید آهی از سر درماندگی کشید و گفت: "به خاطر همین زنگ زدم. در مورد سفرمون ... باید بندازیمش عقب." ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!