فصل اول کتاب با این عبارات آغاز میشود:
"اندکی پس از نیمهشب جمعه شانزدهم ژوئن 1978 سیلویا فرامکین تصمیم گرفت حمام کند. دوشیزه فرامکین، زنی جوان، سنگینوزن و با اندام نامتناسب که در ساختمانی دوطبقه از آجر زرد در کویینز ویلج نیویورک زندگی میکرد، از اتاق خوابش در طبقه دو به حمام کنار اتاق پا گذاشت و وان را پر از آب گرم کرد. چند روز پیش مویش را مدل کاسهای زده بود؛ مدلی که از نظر خودش به او میآمد و حالا سرخوش بود. سرش را با شامپو و مایع دهانشوی قرمزی شست. چند سال پیش مویش را قرمز کرده و آن موقع خیلی هم از رنگ مویش راضی بود. اما چون باید هر شش هفته رنگ قرمز را تجدید میکرد و به نظرش زیادی زحمت داشت، از موی قرمز صرفنظر کرده بود. فکر میکرد مایع دهانشوی قرمز به طریقی جذب پوست سرش میشود و در نتیجه رنگ موی قرمز دایمی خواهد شد. دوشیزه فرامکین چنان سرمست مدل موی جدیدش بود که یکباره به خیالش رسید لوری لماریسِ داستانهای مصور سوپرمن است. همان پری دریایی که کلارک کنت در کالج دیده و عاشقش شده بود. حبابهای کف صابون را در آب پخش کرد. چند دقیقهای را خوش و خرم به آببازی گذراند و بعد از وان بیرون آمد ..."