ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
در دل زمستان
(In the Midst of Winter)
نویسنده:
ایزابل آلنده
(Isabel Allende)
ترجمه:
گلشن محجوب
ناشر:
مروارید
سال نشر:
1402
(چاپ
2
)
قیمت:
195000
تومان
تعداد صفحات:
305
صفحه
شابك:
978-964-191-641-3
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 1 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'در دل زمستان':
در دل یکی از شدیدترین بورانهایی که محله بروکلین نیویورک به خود دیده، ریچارد بومستر، یک استاد دانشگاه شصتساله که تنها زندگی میکند با ماشین اولین اورتگا، مهاجری غیرقانونی از گواتمالا تصادف میکند. این تصادف باعث میشود تا اولین برای دریافت کمک به ریچارد روی بیاورد و ریچارد هم که نمیداند چگونه میتواند به اولین کمک کند، برای مشورت به همسایهاش لوسیا مراجعه کند.
برخورد ریچارد، اولین و لوسیا باعث میشود که آنها با همدیگر و تجربیات سختی که در زندگی گذراندهاند، آشنا شوند.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"اواخر دسامبر 2015 بود اما زمستان هنوز به بروکلین نرسیده بود. با این که کریسمس و هیاهوی زنگهایش نزدیکتر میشدند، مردم همچنان لباسهای آستینکوتاه به تن داشتند و صندل میپوشیدند. بعضی غفلت طبیعت را به فال نیک گرفته بودند و بعضی هم نگران گرمایش کرهی زمین بودند. از طرفی هم درختهای مصنوعی که زیر برفهای نقرهایرنگ میدرخشیدند و از پنجرهی خانهها دیده میشدند، سنجابها و پرندهها را گیج کرده بودند. سه هفته بعد از روز سال نو، وقتی که دیگر هیچکس به جلو افتادن تقویم از فصل فکر نمیکرد، طبیعت از چرت پاییزی خودش بیدار شد و بدترین کولاک برفی که کسی به یاد داشت سر رسید.
در محلهی پراسپکت هایتس، و در آپارتمان زیرپلهای که بیشتر به غاری از آجر و سیمان میمانست که برف در ورودیاش را مسدود کرده بود، لوسیا مراز به سرما لعنت میفرستاد. از آنجا که او هم مثل هموطنانش از نعمت بردباری بیبهره نبود، مردمی که به زلزله، سیل، سونامیهای فصلی و تحولات سیاسی خو گرفته بودند، اگر مدتی هیچ فاجعهای اتفاق نمیافتاد کمکم دلواپس میشد ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!