
اعجوبه (شگفتی) (Wonder)
نویسنده: آر. جی. پلاچیو (R. J. Palacio)
ترجمه: پروین علیپور
ناشر: افق
سال نشر: 1398 (چاپ 7)
قیمت: 45000 تومان
تعداد صفحات: 442 صفحه
شابک: 978-964-369-982-6
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 48 نفر
امتیاز کتاب: (4.61 امتیاز با رای 18 نفر)
نویسنده: آر. جی. پلاچیو (R. J. Palacio)
ترجمه: پروین علیپور
ناشر: افق
سال نشر: 1398 (چاپ 7)
قیمت: 45000 تومان
تعداد صفحات: 442 صفحه
شابک: 978-964-369-982-6
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 48 نفر
امتیاز کتاب: (4.61 امتیاز با رای 18 نفر)
آگوست پولمن با صورتی غیرطبیعی به دنیا آمده و به همین دلیل تا به حال به مدرسه نرفته است.
او حالا میخواهد وارد مدرسهای جدید شود و کلاس پنجم را شروع کند و تنها آرزویش این است که با او مثل بچهای معمولی رفتار شود.
ولی شاگردان مدرسهی جدید نمیتوانند از کنار صورت غیرعادی او عادی عبورکنند.
آیا او میتواند همکلاسهایش را قانع کند که برخلاف ظاهر غیرعادیاش، بچهای عادی و مثل آنهاست؟ (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
(گروه سنی مخاطب این کتاب سنین 8 تا 12 سال در نظر گرفته شده است)
او حالا میخواهد وارد مدرسهای جدید شود و کلاس پنجم را شروع کند و تنها آرزویش این است که با او مثل بچهای معمولی رفتار شود.
ولی شاگردان مدرسهی جدید نمیتوانند از کنار صورت غیرعادی او عادی عبورکنند.
آیا او میتواند همکلاسهایش را قانع کند که برخلاف ظاهر غیرعادیاش، بچهای عادی و مثل آنهاست؟ (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
(گروه سنی مخاطب این کتاب سنین 8 تا 12 سال در نظر گرفته شده است)
داستان با این جملات آغاز میشود:
" میدانم که یک پسر ده سالهی عادی نیستم. منظورم این است که بدون شک کارهایم عادی است؛ مثلا بستنی میخورم، دوچرخه سواری میکنم، توپبازی میکنم، و ایکسباکس دارم. تصور میکنم این چیزها مرا عادی میکند. و احساس میکنم عادی هستم. ولی در درونم میدانم که در زمین بازی، بچهها از دیدن یک بچهی عادی وحشتزده جیغ نمیزنند و فرار نمیکنند. میدانم که مردم به بچههای عادی در کوچه و خیابان خیره نمیشوند.
اگر چراغ جادو داشتم و میتوانستم یک آرزو بکنم، آرزویم این بود که صورتی عادی داشته باشم تا هیچکس به آن توجه نکند. آرزو میکردم که میتوانستم در خیابان راه بروم بدون اینکه مردم با دیدن من سر برنگردانند. بهنظر من تنها دلیلی که من عادی نیستم این است که دیگران مرا عادی نمیبینند ..."
" میدانم که یک پسر ده سالهی عادی نیستم. منظورم این است که بدون شک کارهایم عادی است؛ مثلا بستنی میخورم، دوچرخه سواری میکنم، توپبازی میکنم، و ایکسباکس دارم. تصور میکنم این چیزها مرا عادی میکند. و احساس میکنم عادی هستم. ولی در درونم میدانم که در زمین بازی، بچهها از دیدن یک بچهی عادی وحشتزده جیغ نمیزنند و فرار نمیکنند. میدانم که مردم به بچههای عادی در کوچه و خیابان خیره نمیشوند.
اگر چراغ جادو داشتم و میتوانستم یک آرزو بکنم، آرزویم این بود که صورتی عادی داشته باشم تا هیچکس به آن توجه نکند. آرزو میکردم که میتوانستم در خیابان راه بروم بدون اینکه مردم با دیدن من سر برنگردانند. بهنظر من تنها دلیلی که من عادی نیستم این است که دیگران مرا عادی نمیبینند ..."
اگر این کتاب را میخواهید به جمع اعضای جیرهکتاب بپیوندید ...
شما با پیوستن به جیرهکتاب میتوانید این کتاب را به عنوان یکی از جیرههای ماهانهتان دریافت کنید. اگر هم مایل به دریافت پیوسته کتاب در هر ماه نیستید، میتوانید مشترک "جیره به درخواست" جیرهکتاب بشوید تا تنها وقتی که خودتان کتابی را درخواست میکنید، آن را برایتان ارسال کنیم: