درباره كتاب 'آدامس چهارشنبههای خوشبختی':
باهار دختربچهای است که "موهاش رنگ انار، دامنش رنگ غروب و چشمهاش رنگ گربهسیاه"ه. یک روز که باهار زبالهها را میجورید و قوطیهای خالی نوشابه را جمع میکرد، جعبهای چوبی توجهاش را جلب میکند. روی جعبه نوشته بود "چهارشنبههای خوشبختی" و توی جعبه چهار تا آدامس لیمویی بود. باهار یکی از آدامسها را به دهان میگذارد و میرود تا کسی را پیدا کند که به او بگوید امروز چندشنبه است! اما باهار به هرکسی که میرسد، او مشکلی دارد و اصلا توجهی به سوال او نمیکند. باهار اما با دیدن مشکل هرکس، آرزو میکند که مشکل او حل شود و میگذرد و آدامس دیگری به دهان میگذارد. غافل از اینکه هربار آرزو میکند آن آرزو برآورده میشود و فرد مشکلدار به خواستهاش میرسد.
باهار بالاخره به خانه میرسد. اما قبل از اینکه خوابش ببرد، صدای در بلند میشود. همه کسانی که او آنروز برایشان آرزو کرده آمدهاند به اعتراض که چرا زندگیشان را خراب کرده. باهار هم آدامس آخر را به دهان میگذارد و آرزو میکند تا دوباره همه به وضعیت اولشان برگردند!
"چه آدمهایی پیدا میشن. آرزو میکنن، اما آرزوهاشون رو دوست ندارن."
(گروه سنی مخاطب این کتاب در شناسنامه آن "الف" و "ب" درج شده)