ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
شهر آینهها
(The City of Mirrors)
نویسنده:
جاستین کرونین
(Justin Cronin)
ترجمه:
محمد جوادی
ناشر:
کتابسرای تندیس
سال نشر:
1403
(چاپ
1
)
قیمت:
1250000
تومان
تعداد صفحات:
1070
صفحه
شابك:
978-600-182-241-4
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 1 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'شهر آینهها':
"شهر آینهها" قسمت سوم و آخر سهگانه نویسنده است که با کتاب "گذرگاه" آغاز میشود و با "دوازده" ادامه پیدا میکند و نهایتا به این کتاب ختم میشود.
وقایع "شهر آینهها" از زمانی پی گرفته میشود که "دوازده" به پایان رسیده. یعنی زمانی که "دوازده" و پیروانش نابود شدهاند. داستان با صحنهای آغاز میشود که الیشا دونادیو نوزاد مردهاش را به دنیا میآورد و او را دفن میکند. او که طی وقایع کتاب "دوازده" مورد تجاوز قرار گرفته و آبستن شده، مدتی با غم از دست دادن نوزادش سپری میکند. اما بالاخره تصمیم میگیرد تا برای نابودی "صفر"، اولین انسانی که در اوایل قرن بیست و یکم بر اثر آزمایشات به عمل آمده دچار تغییر شد، شمشیر بردارد …
داستان با این جملات آغاز میشود:
"زمین زیر ضربههای شمشیرش تسلیم میشد. با هر ضربه بوی خاک جنگلی در هوا پخش میشد. هوا گرم و نمناک بود. پرندهها در میان درختها میخواندند. ضعفش کمتر شده بود. احساس وارفتگی و کرختی داشت. درد بود و خاطرهی درد. سه روز گذشته بود یا چهار روز؟ دانههای عرق روی صورتش میچکید. لبهایش را لیسید تا طعم شور آن را بچشد. کَند و کَند. عرقش مثل جویبارهایی کوچک روی خاک سرازیر بود. آلیسا با خودش فکر کرد: در نهایت همهچیز به همینجا ختم میشود؛ به زمین.
کپهی خاک کنار دستش بزرگ میشد. چقدر باید عمیق باشد؟ یک متر پایینتر، خاک تغییر کرد. سردتر شد و بوی گل درآمد. به نظر مثل نشانه میآمد. کمی نشست و جرعهای آب از قمقمهاش نوشید ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!