درباره كتاب 'فرانکلین و دندان شیری':
فرانکلین وقتی متوجه میشود که دوستش خرس دندان شیریاش را از دست داده خیلی متعجب میشود. او خودش دندان ندارد و برای همین توجهاش به این موضوع جلب میشود. خرس برای او تعریف میکند که او دندانهایی را که میافتند شب در زیر بالشاش میگذارد و صبح روز بعد که بلند میشود میبیند که فرشتهای آن را با خودش برده و به جای دندان یک هدیه برایش باقی گذاشته است.
فرانکلین از پدر و مادرش درباره این مساله سوال میکند و آنها برایش توضیح میدهند که لاکپشتها دندان ندارند و برای همین هم فرشته دندان شیری به سراغشان نمیآید. اما فرانکلین تصمیم میگیرد برای فرشته یک نامه بنویسد و موضوع را توضیح بدهد، شاید فرشته هدیهای هم برای او بیاورد ...