یکی از فصلهای کتاب با این جملات آغاز میشود:
"همه سوی اتاقکار و خانهی نوشتنش، از کف تا به سقف، باغی از کتب گوناگون است؛ ریاضیات، فلسفه، شعر، قصه، تاریخ، روانشناسی و ...، همه چیز نظم خاص خود را دارد، حتی کبریتی که برمیدارد، به همان شکل اول، کنار سیگار شیراز قرار میدهد، گاه تیر، گاه شیراز، انگار به مزه و بو و ساخت دخان نمیاندیشد، در این سن و سال افراط میکند، قهوه و سیگار همواره شاهدان خلوت اویند. خانه خلوت، او تنها و در حصار کتابها، همواره خودش از مهمان پذیرائی میکند، با یک عذرخواهی دو سه کلمهئی، در فاصلهی سه تا پنج دقیقه، میز خالی را پر میکند، "ببخشید! بفرمائید!" و بعد صبر میکند، طبق معمول نمیپرسد، مثل خیلیها نمیپرسد: "خب، چه خبر؟" میگذارد تا مهمان شروع کند، بعد فضا را باز میکند، به گونهئی که گوئی میخواهد تمام عمر به حرفهای مخاطب و مهمانش گوش فرادهد، هرگز ندیدهام که عکسالعملی خاص از سر خستگی از خود نشان دهد، آموزگار پرحوصلهئیست، کلی راجع به کتاب "کیست و چه کرد: محمد قاضی" صحبت میکنیم، و من در پی سوق دادن حرفها به سوئی هستم که ..."