فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"در حالی که سربازان وسایل دانشجویان را روی هم تلنبار میکنند تا آنها را بسوزانند، ابری از دود دروازه صلح آسمانی را احاطه کرده است. هیچ غیرنظامیای در اینجا حضور ندارد. در این جهان فقط مردان خاکیپوش و کلاه ایمنی بر سری حاضرند که تنها وظیفهشان نابودی مدارک است. سربازان خرت و پرتها، چادرها و کیسهخوابها و کاغذهایی را که به عجله رها شدهاند بررسی میکنند. تکه پارچههای قرمز روی زمین این سو و آن سو میروند و رنگ قرمز درخشانشان پژواک قدرتمند خونهای ریختهشده پیش از این صحنه است. 4 ژوئن سال 1989 و اوایل صبح است، خشونت پیدا نیست اما حضوری دایمی دارد.
خیل نفربرهای زرهی، که تفنگهایشان دروازه تیانآنمن را نشانه رفته است، همان جایی هستند که چهل سال پیش در سال 1949 صدر مائو آنجا ایستاد و تاسیس جمهوری خلق چین را اعلام کرد. تانکها یکی پس از دیگری جلو سیاسیترین محل چین صف میکشند ..."