درباره كتاب 'امارت شر':
داستانی پلیسی-معمایی که وقایع آن در سرزمینی خیالی اتفاق میافتد. جهانی موازی با جهان امروز.
قاتلی زنجیرهای با یک تاکسی قتلهای فجیعی انجام میدهد و دم و دستگاه پلیس و ارگانهای حکومتی فاسدتر از آن هستند که بتوانند در مقابل قاتل کاری از پیش ببرند. شمس، مامور ویژه پلیس مرکزی شهر نیروان که پایتخت محسوب میشود در حال یافتن سرنخهای کارتل بزرگ موادمخدر است که ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"معمولا همهچیز در آرامش آغاز میشود، اما خشونت جایی در میان نقطههای پایانی دارد کشیک میدهد.
روزهای آخر بهار بود، نیروان، پایتخت کشور، در گرمایی رخوتناک و مرطوب، در تاریک و روشنای تیرهای برق بزرگراهها و خیابانها سکوتی کمنظیر را تجربه میکرد. روشناییها از رنگ مات و کدر شروع میشدند و به نورهایی رخشان و سفید در انتهای شهر میرسیدند. ساعت از یک و ده دقیقهی نیمهشب گذشته بود و شمس پشت میز اتاقش از پنجره به بیرون نگاه میکرد. چشمهای درشت قهوهایاش را به مرزهایی نامعلوم دوخته بود. موهای پرپشت سینهی قوی و بزرگش از رکابی سفید بیرون زده بود و نم عرق مثل شبنمی رویشان برق میزد. بادی نمیوزید، پردهی نیمه باز اتاق کوچکترین تکانی نمیخورد و لیوان آبی ساعتها روی میز همچنان دستنخورده در کنار خشابی از قرصها باقیمانده بود ..."