درباره كتاب 'من با زندگی قهرم':
لوسی دختری است که وقتی به دنیا میآید مادرش را از دست میدهد و تا هفتسالگی نزد مادربزرگش زندگی میکند. اما حالا قرار شده است که لوسی در شهر و با خانوادهی جدید پدرش زندگی کند. برای لوسی که همه عمرش را در مزرعه زندگی کرده است اکنون زندگی در شهر، با پدر، برادر ناتنیاش و زنی که به تازگی با پدرش ازدواج کرده، سخت است.
لوسی از اولین روز تعطیلات تابستانی تصمیم میگیرد که دیگر تفریح نکند، او عصبانی است و میخواهد هم چون بزرگترها برای اعتراض به شرایطی که دوستش ندارد اعتصاب کند. لوسی دلتنگ است و روزها - در حالی که خود را در اتاقش زندانی کرده است ـ با خاطرات خوش گذشته زندگی میکند ... (برگرفته از معرفی کتاب در سایت کتابک)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"امروز چهارشنبه روز اول تعطیلات است، اما من تعطیلات جایی نمیروم. تمام تابستان و بعد از آن هم خودم را توی اتاقم زندانی میکنم. نمیخواهم بروم اردو و از اینجا هم تکان نمیخورم. از اردو خوشم نمیآید. اگر فردا صبح بابا بخواهد مرا به ایستگاه قطار ببرد، بهش میگویم نه، نه، نه! نمیخواهم بروم. تصمیم گرفتهام دیگر تفریح نکنم. هیچوقت. میخواهم اعتصاب کنم.
آدمبزرگها وقتی خوشحال نیستند اعتصاب میکنند. وقتی رئیسشان را دوست ندارند اعتصاب میکنند و سر کار نمیروند. وقتی دوست ندارند بهزور به کشورشان برگردند اعتصاب میکنند و غذا نمیخورند. اعتصاب کردن یعنی اینکه بگویی نه، تا آدمها بفهمند که تو خوشحال نیستی. من هم اعتصاب میکنم تا بگویم نه، من خوشحال نیستم ..."