"دندانپزشکان بدون مرز" با این جملات آغاز میشود:
"چیزی که طی بحثهای مربوط به نظام درمانی امریکا خیلی گیجم کرد حرفهایی بود که راجعبه نظام درمانی سوسیالیستی میزدند و اینکه چهقدر ناکارآمد است. نظام کانادا به نسلکشی تشبیه شد ولی بدتر از آن اروپا بود، جایی که بیماران با چشمهای خمار روی برانکارهای کثیف دراز میکشیدند و منتظر میماندند تا آسپرین اختراع شود. نمیدانم این حرفها را از کجا میآوردند ولی تجربهی زندگی غیرممتد سیزدهسالهام در فرانسه خیلی دلچسب بوده. در پاریس اگر دکتر بیاید خانه بالاسرتان حدود پنجاه دلار ازتان میگیرد. آخرینباری که سنگ کلیه داشتم وسوسه شدم به دکتر زنگ بزنم ولی حتا ده دقیقه هم نتوانستم صبر کنم و برای همین با مترو به نزدیکترین بیمارستان رفتم. خوششانس هستیم و مرکز شهر زندگی میکنیم، برای همین همهچیز یکقدمیمان است. یک داروخانه بغل خانه است و دو خیابان آنطرفتر مطب دکتر میدیونی که همیشه پیش او میروم ..."