درباره كتاب 'نوبت خرسی نیست (قصههای من و خرسی)':
قهرمان کتاب در این داستان به همراه خرسی به نانوایی میروند. نانوایی شلوغ است و صفی طولانی از مردم منتظر گرفتن نان هستند. خرسی قهرمان داستان را راضی میکند که بدون نوبت جلوی صف بروند و نان بگیرند. در همین زمان پیرزنی با عصا به نانوایی میآید و آخر صف میایستد. قهرمان کتاب با دیدن پیرزن از کار خودش و خرسی خجالت میکشد و آرزو میکند که ای کاش به حرف او گوش نداده بود!
(مخاطب کتاب گروه سنی "الف" در نظر گرفته شده است)