درباره كتاب 'پندراگن (کتاب اول: تاجر مرگ)':
بابی پندراگن به ظاهر پسری عادی است. خانه و خانواده و حتی سگ محبوبی به نام مارلی دارد. ولی خصوصیت بسیار ویژهای نیز دارد. قرار است که او دنیا را نجات بدهد.
این ماجرا تنها به زمینی که میشناسیم ختم نمیشود. بابی کمکم به این درک میرسد که زندگی در این جهان چنان که او تصور میکرد نیست. اما پیش از آن که بتواند مخالفتی از خود نشان بدهد به گسترهی دیگری به نام دندارن کشیده میشود. به قلمرویی که ساکنانش موجوداتی عجیبند. فرمانروای مستبد و جادوگری بر آن حکومت میکند و گرفتار انقلاب خطرناکی است.
اگر بابی بخواهد بار دیگر خانوادهاش را ببیند، باید نقش نجاتبخشی خود را تمام و کمال بپذیرد زیرا چنان که بر او آشکار میشود دندارن تازه آغاز ماجراست ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
این کتاب، کتاب اول از یک مجموعه ده جلدی است.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"امیدوارم تو باشی که این را میخوانی، مارک.
امیدوارم یک نفر این را بخواند چون تنها چیزی که در حال حاضر موجب میشود عقلم به کلی از سرم نپره، آوردن تمام اینها به روی کاغذ است، بلکه روزی که همه چیز تمام شد به کمک آن ثابت کنم که خالیبند نیستم. میدانی، دیروز دو اتفاق پیش آمد که زندگیم را تا ابد تغییر داد.
اولین اتفاق این بود که بالاخره کورتنی چتویند را دیدم. بله، همان کورتنی چتویند معروف که موقع فکر کردن لب پایینش را میگزد، با نگاه چشمهای خاکستری تیرهاش تا ته دلت نفوذ میکند، با لباس والیبالش قیافهای باور نکردنی پیدا میکند و همیشه بوی ملایم گل سرخ از او به مشام میرسد. آره، دیدمش. این اتفاق از مدتها پیش در حال وقوع بود و بالاخره پیش آمد. جانمی جان ..."