درباره كتاب 'تخت بخواب':
یک نویسنده جوان و ایدهآلیست موفق میشود با کمک دیگران شغلی در یک ادارهی ملالآور در تهران پیدا کند. او در آرزوی نوشتن یک شاهکار است و برای همین با دوستانش که کارگاههای ادبی و داستاننویسی دارند مشورت میکند تا سوژهای برای نوشتن این شاهکار بیابد. در همین حین فضای کارمندی و خستهکنندهای که او واردش میشود، آدمهایی را مقابلش قرار میدهد که آرزوها و امیالی حقیر دارند و این تازه ابتدای داستان اوست ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"داستانی که مشغول خواندنش هستید ماجرای مقطعی از زندگی امیرعباس مرادی است، مقطع سرنوشتساز و حساسی که او سرسختانه به دنبال خلق یک شاهکار ادبی است. اگر کنجکاوید که چرا خودش داستانش را تعریف نمیکند باید خدمتتان عرض کنم که نگران نباشید، میکند. فقط بعضی اوقات بد نیست داستان بیشتر از یک راوی داشته باشد تا حداقل اگر راوی اول شخص حواسش نبود یا حوصلهاش را نداشت، دانای کل دربارهی قسمتهای مبهم ماجرا توضیح دهد. این داستان در حالی شروع میشود که امیرعباس که ساکن شهرستان بوده و حالا میخواهد ساکن پایتخت شود، تازه به تهران رسیده و بهمقصد نرسیده و ساکش را بازنکرده، در یک تکگویی ذهنی قرار است دربارهی اوضاع و احوالش کمی شما را روشن کند ..."