درباره كتاب 'فرانکلین گم میشود':
فرانکلین از مادرش اجازه میگیرد که پیش دوستانش برود تا با آنها بازی کند. مادر به شرطی به او اجازه میدهد که سر ساعت شش به خانه برگردد و از او قول میگیرد که وارد جنگل هم نشود.
دوستان فرانکلین تصمیم میگیرد که قایمباشک بازی کنند و قرار میشود که فرانکلین چشم بگذارد. بعد از اینکه فرانکلین چشمهایش را باز میکند موفق میشود همه دوستانش را که قایم شدهاند، پیدا کند. همه را به جز روباه. فرانکلین به دنبال روباه همهجا را میگردد و بدون آنکه متوجه شود وارد جنگل میشود. بعد از مدتی که اینور و آنور به دنبال روباه میگردد، ناگهان متوجه میشود که گم شده و هوا هم دارد تاریک میشود. حالا او باید چکار کند؟