درباره كتاب 'نژاد آندرمدا':
یک ماهواره ارتشی، پس از اتمام ماموریتش به زمین بازمیگردد و فرود میآید. در همین زمان بررسی هوایی مشخص میکند که در شهر نزدیک محل فرود این ماهواره، همه اهالی مردهاند. با مشخص شدن وضعیت، فرمانده پایگاه ماهواره، مطابق پروتکل امنیتی تعریف شده، گروه ویژهای را فعال میکند که وظیفهشان مقابله با تهدیدات زیستی از طرف بیگانگان فضایی است.
ماموریت ماهواره ارتش جمعآوری میکروارگانیسمهای موجود در فضا برای انجام تحقیقات مرتبط با تهیه سلاحهای بیولوژیک بوده و حالا دانشمندان تصور میکنند ماهواره به همراه خود ارگانیسمهایی غیرزمینی را بر روی زمین آورده که موجب مرگ ناگهانی اهالی یک شهر شدهاند ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"مردی با یک دوربین - این آغاز ماجرا است. مردی دوربین به دست در شبی زمستانی، در کنار جادهای بربلندایی ایستاده، و از آن جا دهکده کوچکی را در آریزونا زیر نظر گرفته است.
برای ستوان راجر شون کار کردن با دوربین در چنان شبی دشوار بود. بخشهای فلزی دوربین سرد بودند، و او با دستکشهای سنگینش و پوستین خزی که بر تن داشت، نمیتوانست با چالاکی و مهارت لازم از آن استفاده کند. بازدمش در آن هوای سرد و مهتابی، عدسی دوربین را تیره و تار میساخت؛ و از این رو، ناگزیر بود بارها دست از کار بکشد و با انگشتانش که در آن دستکش، ستبر و کوتاه به نظر میرسیند، آن را پاک کند.
او نمیتوانست بیهودگی این عمل را دریابد. چنین دوربینی برای زیر نظر گرفتن آن دهکده و آگاهی از اسرار نانموده آن کارایی نداشت. او به راستی سخت شگفتزده میشد اگر میدانست مردانی که سرانجام در این کار توفیق مییابند، ابزارهایی را یک میلیون بار قویتر از آن دوربین به کار خواهند گرفت ..."