درباره كتاب 'شببهخیر فرمانده':
پسرک مادر و یک پایش را در جنگ از دست داده. او حالا توی اتاق خودش نشسته و با سربازهای عروسکی "جنگ بازی" میکند. او میخواهد همه سربازهای دشمن را از بین ببرد و انتقام مادرش را بگیرد. در اتاق بغل مادربزرگ و عمهها و عموها آمدهاند تا به همراه پدر به خواستگاری بروند و برای پسرک مادر جدیدی بیاورند. اما پسرک همچنان مشغول جنگ است و حمله به دشمن.
او بالاخره یکی از سربازان دشمن را اسیر میکند. اما فورا متوجه میشود که سرباز دشمن هم پسر کوچکی است مثل خود او. او از سرباز اسیر شده میپرسد که "چرا مادر مرا کشتی؟" اما سرباز دشمن میگوید که او تازه به سربازی آمده و مادر او را نکشته. معلوم میشود که سرباز اسیر هم برای گرفتن انتقام مادرش به جنگ آمده …
(گروه سنی مخاطب این کتاب در شناسنامه آن "الف" و "ب" درج شده)