ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
آخرین رویای فروغ
نویسنده:
سیامک گلشیری
ناشر:
چشمه
سال نشر:
1402
(چاپ
13
)
قیمت:
220000
تومان
تعداد صفحات:
160
صفحه
شابك:
978-600-229-445-6
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 2 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'آخرین رویای فروغ':
فروغ حال جسمانی نامساعدی دارد و دچار فراموشی شده. دخترانش پروین، آذر و آرزو به همراه شوهرانشان در ویلایی دور او جمع هستند و قرار است پسرش بیژن نیز به آنها ملحق شود. آنها مطلع شدهاند مادر، قبلا شوهری داشته که آنها از وجودش با خبر نبودهاند. آنها دختری به نام فریبا هم داشتهاند و فروغ برای دیدن آنها به رامسر آمده، ولی حالش بد شده و قرار است مرد و دخترش به دیدنش بیایند ... (برگرفته از توضیحات کتاب در وبلاگ http://bestbooks.blogfa.com)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"داد زد: "همین کوچهس."
زدم روی ترمز. گفتم: "چرا داد میزنی؟"
"ببخشید. دست خودم نبود."
"اونها خودشون الان به اندازهی کافی داغونن. تو تازه باید ..."
نگذاشت حرفم را تمام کنم. "گفتم که. دست خودم نبود. مردهشور این کوچهها رو ببرن که یه تابلو درستوحسابی ندارن. نوربالاتو بنداز اونجا!"
با انگشت دیوار کوتاه و سفیدی را نشان داد که پشت شاخههای درخت چنار پنهان شده بود. پیچیدم به راست و نور ماشین را انداختم روی درخت. آذر گفت: "همینه."
روی تابلو فلزی رنگورورفتهای نوشته بود: یاسمن 8.
وقتی پیچیدم توی کوچه، گفت: "نباید میآوردنش شمال."
منتظر این حرف بودم. گفتم: "خودش خواسته بود. دست من و تو نبود. خودش خواسته بود. میفهمی دارم چی میگم؟"
داشتم خیلی آهسته میراندم. نگاهم به دیوار ویلایی بود که از جلوش رد میشدیم. میخواستم همین جا توی ماشین قضیه را تمام کنم. دوست نداشتم بیشتر از این کش پیدا کند ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!