بخريد و بخوانيد ...
طومار شیخ شرزین

طومار شیخ شرزین

نویسنده: بهرام بیضایی 
ناشر: روشنگران و مطالعات زنان
سال نشر: 1400 (چاپ 9)
قیمت: 40000 تومان
تعداد صفحات: 79 صفحه
شابك: 9645512344
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 132 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (3.69 امتیاز با رای 13 نفر)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'طومار شیخ شرزین':

داستان در زمان فرمانروایی مغولان یا تاتارها بر ایران می‌گذرد. یکی از دبیران کتابخانه (عیدی) هنگام سوختن برخی از طومارهای کتابخانه، تصادفاً طوماری از استادش شیخ شرزین می‌یابد که جهت دادخواهی از صاحبدیوان نوشته بوده. متن طومار بخشی از سرگذشت شرزین پسر روزبهان، دبیر دارالکتّاب سلطانی است که از پسِ نوشتنِ طوماری به نام دارنامه شیوخ به او تهمت کفر و ارتداد می‌زنند.

شرزین، چهره اصلی این فیلمنامه که عمیقاً باور به خردورزی دارد، در دارنامه به ستایش خرد پرداخته، یا به گفته خودش: "خرد را به درختی مانند کردم که اگر بپروریش ببالد ورنه بیخ آن خشک شود." شیوخ حسود که معتقد به تابعیت محض از نوشته‌های پیشینیانند، از نوشته‌های شرزین که حرف نو گفته خشمگین شده او را مورد بازجویی قرار می‌دهند. شرزین برای جان به در بردن کارِ خود را به ابن‌سینا نسبت می‌دهد؛ ولی سپس‌تر که دارنامه همچون کتاب تازه‌یابِ ابن‌سینا مورد استقبال شیوخ و سلطان وقت قرار می‌گیرد، شرزین در حضور سلطان خستو می‌شود که دارنامه را خودش نوشته‌است و …

صاحبدیوان و عیدی که طومار شیخ شرزین را یافته بودند، علاقه‌مند می‌شوند که از سرنوشت او آگاه شوند و به همین سبب سراغ هر کس که خبری از وی دارد می‌روند و بخشی از زندگی شرزین را از هر یک از ایشان می‌شنوند. (برگرفته از توضیحات درباره کتاب در وب سایت ویکی‌پدیا)

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

"... چهره‌ی آبنارخاتون به لبخندی باز می‌شود.

آبنارخاتون: حالا تا آخر عمر فقط مرا می‌بینی، آرزوی تو این نبود؟

شیخ شرزین بر زانو، دستها بر دو چشم خونریز، دردکشان می‌غرد.

شرزین: منم شرزین دبیر، که برای هر آرزوی نیافته، بخشی از وجود خویش داده‌ام.

آبنارخاتون: [خشمگین] بیش بشمار! صبر ابلهی است؛ لب به دشنام باز کن و بگو!

شرزین: [نالان] شرزین را از میان بردارید که در جهان بی‌خرد سخن از خرد می‌گوید و با مردم بی‌مهر سخن از مهر.

آبنارخاتون: [فریاد می‌کند] دشنام بگو. بدترین دشنام! بگو پتیاره! بگو فلانزاده‌ی فلان‌کاره! منتظر چی هستی؟ بگو زنک ناقص خلقت تهی مغز!

شرزین: چرا - چه دشنامی؟ تو چشم مرا باز کردی آبنار خاتون. من کور بودم؛ تو مرا به درونت بینا کردی. حالا من روح ترا می‌بینم.

آبنارخاتون: همان نیست که می‌پنداشتی؛ زنی که خرد نیستش؟

شرزین: آه نه، حالا زخمهای روح ترا می‌بینم.

آبنار: روحی لانه‌ی شیطان - چنان که می‌گویند - نه؟ مرا مار خوش‌خال بخوان، جفت مکر روباهی، که تنها به کار بستر می‌آیم. بگو، بگو، دشنامهای مردان کجاست؟

شرزین: چه زخم جانکاهی در روح تست و من نمی‌دیدم. نه، هرگز خوبان را خوار نپنداشته‌ام. مادرم بی‌شک زنی بود، و چگونه از زنی سرافکنده مردی سربلند بزاید؟ ..."

نظر كسانی كه كتاب را خوانده‌اند:

 مصطفي اسماعيلي:  در تکرار تاریخ چه ادمهای نمک نشناسی هستیم ولی صبور.......

 اميرحسين داووديان:  در اختیار داشتن فیلم‌نامه‌ها حتی زمانی که فیلم را دیده باشیم جذاب است چرا که تصویرسازی متفاوتی دارد و حتی می‌تواند ما را در جایگاه فیلم‌ساز قرار دهد. اینکه بتوان خلاقیت خود را از این منظر به بوته آزمایش نهاد. سادگی، روانی و شخصیتهای با عناوین خاص در این فیلمنامه جذاب هستند.