درباره كتاب 'آقای روباه شگفتانگیز':
قهرمان این داستان، آقای روباه شگفتانگیز، تصمیم دارد تا حسابی حال سه تا مزرعهدار بدجنس منطقه را جا بیاورد. او مثل رابین هود، وقت و بیوقت به مزرعهی آنها حمله میکند و یکی از مرغها یا اردکهایشان را کش میرود. آنها میدانند دزد کیست، برای همین هم سه مزرعهدار یعنی بوگیس چاقالو، بانس خپلو و بین لاغرو با هم دست به یکی میکنند و آقای روباه و خانوادهاش را توی لانهشان گیر میاندازند.
ولی آنها حواسشان نیست که آقای روباه به این آسانی دم به تله نمیدهد …
داستان با این جملات آغاز میشود:
"پایین دره، سه مزرعه بود. صاحبان مزرعهها، آدمهایی موفق و پولدار، ولی بد و مزخرف بودند. شاید شما هم توی زندگی به آدمهایی به بدجنسی و مزخرفی این سه نفر برخورده باشید. اسمهای آنها مزرعهدار بوگیس، مزرعهدار بانس و مزرعهدار بین بود.
بوگیس چاقالو مرغ پرورش میداد و چند هزار تا مرغ داشت. او تا دلتان بخواهد چاق بود. چون هر روز برای صبحانه و ناهار و شام، سه تا مرغ پختهی غرق سس شیرین میخورد.
بانس خپلو اردک و غاز پرورش میداد و چند هزار تا اردک و غاز داشت. او خپل و شکمگنده بود. قدش به قدری کوتاه بود که اگر توی قسمت کمعمق استخر میایستاد، آب تا بالای چانهاش میآمد.
غذایش پیراشکی و جگر داغ بود. او جگرها را له میکرد و به شکل پورهی حال به همزنی درمیآورد و بعد آن را توی پیراشکیها میچپاند. خوردن این غذا باعث میشد دل درد بگیرد و در نتیجه بداخلاق شود ..."