درباره كتاب 'گودی':
گودی تراژدی زندگی دو برادر است و زنی میان این دو که انگار هرگز از گذشته خلاصی نمییابد، و حکایت عشقی که تا سالیانی دراز پس از مرگ همچنان زنده است. گودی داستانی درهمتنیده از زندگی پیچیدهی آدمهای چهار نسل است با رازها و غصههاشان در پسزمینهای از تاریخ و جغرافیایی که از کلکته تا رودآیلند را دربرمیگیرند. گودی روایتی پراحساس و پرتعلیق است از تنهایی، اراده، سرنوشت، تولد و مرگ، مهاجرت و بازگشتن، و پیوندهای خانوادگی، که در انتهای کار به ما نشان میدهد که کیستیم. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"خیابان دشاپران ساشمال، پشت دیوار شرقی باشگاه تالی، دو شاخه میشود و بعد از مسجدی کوچک، با یک پیچ به محلهی بیسروصدایی میرسد با کوچه پسکوچههای باریک و خانههای سادهی آدمهایی معمولی.
زمانی داخل این محله دو تا آبگیر بود - آبگیرهای مستطیلشکل، پهلو به پهلوی هم - و پشت آنها چند جریب زمین گود.
بعد بارانهای موسمی، آب آبگیرها چنان بالا میآمد که دیگر پشتهی خاک وسطشان را نمیشد دید. گودی را هم آب میگرفت؛ عمق آب یکمتر یکمتر و نیمی میشد و تا چند ماهی از سال میماند.
سرتاسر این گودی سیلابزده را سنبلهای آبی میپوشاند. رشد این گیاهان شناور تهاجمی بود. برگ سنبلها چنان انبوه میشد انگار که سطح آب جامد باشد، سطحی یکپارچه سبز، در برابر آسمان آبی ..."