درباره كتاب 'نفرین ابدی بر خواننده این برگها':
رامیرز پیرمرد 74 سالهای اهل آرژانتین است که حافظه خود را از دست داده و به دلیل از دست دادن امکان حرکت، روی ویلچر زندگی میکند. لاری مرد 36 سالهای اهل نیویورک است که قبلا در دانشگاه تحصیل میکرده و حالا بیکار است، برای همین قبول کرده تا با دریافت مبلغی، هر هفته رامیرز را بر روی ویلچر در نیویورک به گردش ببرد.
کتاب متن صحبتهای لاری و رامیرز در طول این گردشها است. در این مکالمات خواننده با شخصیت، گذشته، آرزوها و حسرتهای این دو نفر آشنا میشود. با آنکه در ابتدا به نظر میرسد دو قهرمان کتاب هیچ آشنایی و ارتباطی از قبل با هم نداشتهاند اما به مرور مشخص میشود که این دو با گذشتههای یکدیگر چندان هم بیگانه نیستند.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"- اینجا کجاست؟
- میدون واشنگتنه، آقای رامیرز.
- میدونم میدونه، اما واشنگتنشو نمیدونستم، جدی میگم.
- واشنگتن اسم یه آدمه، اولین رئیسجمهور امریکا.
- آره، شنیدهم، ممنون.
- …
- واشنگتن …
- فکرشو نکنین، مهم نیس، آقای رامیرز. فقط یه اسمه، همین و بس.
- اینجا مال اون بابا بوده؟
- خیر. فقط اسمشو رو اینجا گذاشتهن.
- اسمشو؟
- بله. چرا این جوری نگام میکنین؟
- گفتی اسمشو رو اینجا گذاشتهن؟
- ببینین، اسم من لرییه. اسم شما هم رامیرزه. و واشنگتن هم اسم این میدونه، گوش میدین؟ اسم این میدون واشنگتنه.
- اینو که گفتی. چیزی رو که میخوام بدونم اینه که وقتی میگیم واشنگتن چه احساسی باید داشته باشیم؟ ..."