درباره كتاب 'ماه به روایت آه':
کتاب روایتی است از زندگانی و شخصیت حضرت ابوالفضل العباس(ع). نویسنده در این کتاب کوشیده تا از زبان دوازده راوی، ناگفتههایی از قبل و بعد از شهادت پرچمدار کربلا را با امانتداری، پایبندی به مستندات تاریخی و روایی و پرهیز از اغراق، روایت کند. برخلاف انتظار، در کتاب به شکل و شیوهی شهادت حضرت ابوالفضل(ع) اشارهای نشده و نویسنده عمدهی همت خود را صرف بازگویی و رازگشایی از اموری نموده که تا پیش از این درباره آن حضرت کمتر بدانها پرداخته شده است؛ اموری همچون خانوادهی مادری، کودکی، ازدواج، فرزندان، برادران، حیطهی دانش و معرفت و جایگاه حضرت ابوالفضل در میان اهل بیت و مسلمانان آن روزگار.
روایت اول از قول "مسلم بن عقیل" با این جملات آغاز میشود:
"یک دست به چوبدستی که عصایش بود و دست دیگر بر شانه نحیف من که پسرش بودم. چشمان پدر هر سال کم سوتر میشد و من هر روز، گاه تا دو سه بار، با پاره نمدی لوله شده در زیر بغل، پدر را از خانه تا مسجد پیامبر و از مسجد تا خانه همراهی میکردم.
پسر بچهای بودم ده - پانزده ساله، پابرهنه، بر کوچههای خاکی و تفته مدینه، با شانهای عرقسوز شده در زیر دست پدر؛ پدری که افزایش سن جسم و کاهش سوی چشم، هر سال از فاصله گامهایش میکاست و بر سنگینی فشار دستش بر شانهام میافزود.
مسجد پیامبر با حصیرهایی از لیف خرما فرش شده بود. تا پدر به سلام و حالپرسی از اهل مسجد مشغول بود، پاره نمد را، جای همیشگی، کنار دیوار پهن میکردم. پدر که عصا را به دیوار تکیه میداد و بر نمد مینشست، معمولا چند نفری بر گرد او مینشستند. این یکی برای شنیدن حدیث آمده بود، آن یکی برای دیدار خویشان و یاران پیامبر، این دیگری برای شنیدن و ثبت سیره و روش رسول خدا در مواجهه با امری خاص ..."