درباره كتاب 'پیش از آنکه بخوابم':
کریستین هر روز صبح که از خواب بلند میشود، نمیداند که کجاست و مردی که با او زندگی میکند کیست! حافظهی او، بر اثر یک تصادف، هر بار که به خواب میرود پاک میشود. به همین خاطر همسرش بن ناچار است تا هر روز صبح دربارهی زندگی مشترکشان به او توضیح بدهد.
به تشویق دکتر، کریستین شروع میکند تا اتفاقات هر روز را در دفترچهای یادداشت کند. اما موضوع زمانی پیچیدهتر میشود که یکروز صبح، وقتی او مطابق معمول بدون هیچ خاطرهای از گذشته از خواب بلند میشود و دفتر یادداشت روزانهاش را باز میکند، میبیند که دیروز در آن نوشته است: "به بن اعتماد نکن!"
داستان با این جملات آغاز میشود:
"اتاق خواب غیرعادی است و ناآشنا. نمیدانم کجا هستم، و چه طور شد که از این جا سردرآوردم. ماندم چه طوری باید خودم را به خانه برسانم.
من شب را همین جا گذراندهام. با صدای زنی از خواب بیدار شدم و اولش خیال کردم او کنارم روی تخت خوابیده است، ولی بعد متوجه شدم دارد اخبار میگوید و من صدای ساعت رادیویی را میشنوم؛ و وقتی چشمهایم را باز کردم، دیدم اینجا هستم؛ در اتاقی که نمیشناسم.
چشمهایم که به تاریکی عادت میکند، نگاهی به اطراف میاندازم. پیراهن راحتیای به پشت در کمد لباس آویزان است؛ که برای یک زن مناسب است؛ ولی زنی که سنش از من خیلی بیشتر باشد. شلوار تیره رنگی مرتب و تاشده بر پشت صندلی میز توالت قرار گرفته است؛ اما چیز دیگری به چشمام نمیآید. ساعت رادیویی ظاهر پیچیدهای دارد، ولی موفق میشوم با پیدا کردن دکمهای ساکتش کنم ..."