ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
ناقوس گوش بریده: داستانهای کوتاه از نویسندگان اسلاو
نویسنده:
میخاییل بولگاکف، ولادیمیر نابوکوف، کارل چابک و ...
ترجمه:
آبتین گلکار
ناشر:
هرمس
سال نشر:
1403
(چاپ
4
)
قیمت:
278000
تومان
تعداد صفحات:
300
صفحه
شابك:
978-964-456-205-8
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 2 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'ناقوس گوش بریده: داستانهای کوتاه از نویسندگان اسلاو':
در این کتاب داستانهایی از نویسندگان روسیه، اوکراین، چک، بلغارستان و لهستان گردآوری شده است.
برخی از این نویسندگان در ایران شناخته شده هستند و نام برخی دیگر ناآشناست. بیشتر داستانها به زبان طنز هستند و مضمونهای انتقادی نیرومند در آنها به چشم میخورد. با وجود آنکه نویسندگان این آثار دارای پیشینههای تاریخی و فرهنگی مشترک میان اقوام اسلاو را دارا هستند، ولی بهواسطه آنکه به هر حال در شرایط زمانی و مکانی مختلفی میزیستهاند، جهانبینیهای گوناگونی در داستانها به چشم میخورد که بر فرم و شیوه روایت نیز تاثیرگذار است. از این رو خواننده با مجموعهای از رویکردهای مختلف ادبی روبهرو میشود که در کنار یکدیگر، گوشههایی از ادبیات اسلاو را شکل میدهند.
اولین داستان کتاب با نام "پهلوان" با این جملات آغاز میشود:
"در سرزمینی پهلوانی زاده شد. ساحرهای او را به دنیا آورد، تر و خشک کرد و از آب و گل در آورد. وقتی پهلوان یال و کوپالی به هم زد، ساحره در بیابانی گوشهنشینی اختیار کرد و در حالی که او را به خدا میسپرد گفت:
- پهلوان برو و رشادتت را نشان بده!
مسلم است که پهلوان پیش از هر کاری به جنگل رفت. درخت بلوطی دید و آن را از ریشه کند. بلوط دیگری دید و آن را با مشت به دو نیم کرد. بلوط سومی را دید که سوراخی در آن بود. پهلوان داخل سوراخ شد و به خواب رفت.
تمام جنگل سبز بلوط از خروپف رعدآسای او به ناله درآمد. جانوران درنده از جنگل گریختند. مرغان پرنده پریدند و دیو جنگل چنان ترسید که زن و بچههایش را بغل کرد. خلاصه چنین وضعی بود ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!