درباره كتاب 'جوجه مرغ دریایی و گربهای که به او پرواز آموخت':
کنگاه، مرغ دریایی، به همراه همقطارانش در حال مهاجرت به سرزمینهای گرم جنوبی است. در راه اما او گرفتار یک موج سیاه میشود و از گروهش جدا میافتد. کنگاه در هنگام ماهیگیری در اقیانوس در یک لکه نفتی فرو میرود و بالهایش آلوده میشوند. او میداند که بزودی میمیرد. بنابراین وقتی خسته و تنها به شهر هامبورگ میرسد و در بالکن آپارتمانی با زوربا، گربه خانگی، آشنا میشود تصمیم میگیرد تخمش را که قرار بود با رسیدن به سواحل گرم اسپانیا تا سردرآوردن جوجهاش از آن نگهداری کند به زوربا میسپارد.
کنگاه اما قبل از مرگش از زوربا میخواهد تا به او قول بدهد. قول بدهد که از تخمش در جایی گرم و نرم نگهداری کند، قول بدهد که جوجهاش را بعد از بیرون آمدن از تخم نخورد و قول بدهد که به جوجهاش پرواز یاد بدهد.
زوربا به قولهای اول و دومش میتواند خودش به تنهایی عمل بکند اما برای عمل به قول سومش به کمک نیاز دارد ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"مرغ دریایی دیدهبان اعلام کرد:
- دسته شاهماهیها در سمت چپ!
فوج مرغان دریایی سرزمین فانوس دریایی سابیا روسا (ماسه سرخ) هم با سر و صدا و شادی فراوان خبر را شنیدند.
شش ساعتی بود که بیوقفه پرواز میکردند. مرغان جلودار، آنها را در مسیر جریانهای هوای گرمی هدایت کرده بودند که پرواز را بر فراز اقیانوس دلپذیر میکرد، ولی به تجدید قوا نیاز داشتند و برای این کار هیچچیز بهتر از آن نبود که با شکار شاهماهیها شکمی از عزا درآورند.
بر فراز مصب رودخانه البا در دریای شمال پرواز میکردند. از آن بالا کشتیها را مثل حیوانات دریایی میدیدند که صبور و منظم به صف در انتظار نوبتشان بودند تا به دریای آزاد وارد شوند و بعد به سمت بندرهای کشورهای دیگر عزیمت کنند ..."